خلاصه رمان :
پدر پروا دختر رمان ما پلیسه و بخاطر همین دشمنایه زیادی داره…وقتی پروا ۱۵سالش بوده دشمنایه پدرش توی ماشین مادرش بمب میزارن که مادرش و برادرش پدرام بر اثر این بمب گذاری کشته میشن….
و حالا پدر پروا برای اینکه به دخترش اسیبی نرسه برای اون بادیگارد میگیره..پروا همه ی بادیگارد هارو فراری میده اما یه بادیگارد میاد که یه پسر جوونه و پسر دوست پدرشه…و اونم پلیسه ولی بخاطر اینکه پدرش ازش خواسته میاد و بادیگارد پروا میشه ..بادیگارد و پروا با هم خیلی لجن اما….